حلماحلما، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

زندگی نامه حلما کوچولو

واي كه چه قدر شيطون شدم............

واي همينجوري ماشاالله شيطون بودم حالا كه راه افتادم كه ديگه هيچي........... وقتي ميرم خونه مامان زري جوون همينجوري را ميرم از اينور به اونور عمه فرزانه يا مامان جوونم همش بايد دنبالم بيان كه من اتفاقي نيفته يه وقت واسم. همش هم دوست دارم برم آشپزخونه تازه ديشب هم يه شونه عمه فايزه را شكوندم و با دو تا جا ادويه قديمي واسه مامان بزرگم را.فداي سرم ولي خداييش با اينكه همه چهار چشمي حواسشون به من هست اما من كار خودم را ميكنم. راستي خيلي هم دوست دارم پارچ آب سر سفره را دست بزنم و بريزم. ...
29 تير 1393

تا امروز..........

خب من اومدم با يه عالمه خبر جديد........ اول اينكه اولين سفرم به مشهد را تجربه كردم كه توي اين سفر ماماني و مامان بزرگ جوونم و خاله جوونيام(خاله مژگان و خاله ماندانا)و دخترخاله هام (آيدا جووني و كيميا جوووني)باهام بودن.   بعدش هم كه برگشتم چند روز بعد سرما خوردم و مريض شدم هنوزم خوب نشدم....... دعا كنيد زودي خوب شم خسته شدم....... تازه يه دندون ديگه هم بالا و يه دندون ديگه هم پايين دراوردم و الان شش تا دندون دارم ...... همش هم دوست دارم به هم فشارشون بدم صدا بده بخندم..... بعد ديگه اينكه دست دستي ميكنم ....   در ضمن ديگه رو پاي خودم هم واي ميستم و ره ميرم كه به زودي عكسهاش را ميزارم. ...
22 تير 1393

عذر خواهی عمه

سلام سلام سلام سلام به همه مخاطب های وبلاگ که با چشمهای قشنگشون وبلاگ ما رو نگاه میکنن و سلام به حلما خانم گل. عمه میخواهد ازت معذرت خواهی کنه که نتونسته یک ماهی به وبلاگت سر بزنه و برات خبر بذاره.اما الان اومدم با یه عالمه خبر. اول خبر مشهد رفتن حلما خانم. دوم وقتی از مشهد برگشتم جند روز بعد مریض شدم و سرماخوردم. سوم دندان جدید دراوردم. چهارم حلما خانم دیگه رو پای خودش وای میسته. ...
21 تير 1393
1